عشق در دیدگاه فردوسی

عشق در دیدگاه فردوسی

عشق در دیدگاه فردوسی

استاد محمدعلی اسلامی ندوشن، نویسنده و محقق، عشق در شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی را نوعی متفاوت در شعر فارسی معرفی می‌کند. عشق در شاهنامه به اعتقاد وی «عشق شاد» است. عشق شاد و کامیاب با سایر صور عشق در شعر فارسی تفاوت دارد.

به گزارش رک نیوز:شاهنامه اثر حماسی بزرگی است و عمده مباحث در رابطه با تفسیر آن با عناصر «حماسی» و «پهلوانی» عجین است. آثاری هم که توسط شاهنامه‌پژوهان تالیف شده، اغلب از همین منظر بوده است. در حالی که استاد اسلامی ندوشن در گزیده مصاحبه‌هایش تحت عنوان «سیمای یک فرهنگ‌مدار»، از جایگاه عشق در شاهنامه گفته است. به اعتقاد وی، عشق در شاهنامه پرورده وصال و توأم با شادی بوده است.

استاد اسلامی ندوشن می‌گوید:«شاهنامه کتابی است که از زندگی حرف می‌زند؛بنابراین هرچه در زندگی هست، در این کتاب هم هست، از جمله عشق. البتّه کلم به معنایی که در غزل فارسی آمده، نیامده، به جای آن مهر و دلبستگی و مترادفهای آن به کار رفته. ما در شاهنامه با عشق، به طور طبیعی و روشن روبرو هستیم.

بدون تکلّف، با مشارکت جسم و جان، هر دو. روبرویی زنی است با مردی که در آن غریز ذاتی انسان تلطیف شده و با تمدن آراسته گردیده. نمونه‌های آن از همه برجسته‌تر در دور باستانی، دلدادگی زال و رودابه، بیژن و منیژه، تهمینه و رستم و کتایون و گشتاسب است. عجیب است که در تمام این عشق ها، زن پیشقدم می‌شود و این خود می‌نماید که تا چه اندازه خواست طبیعی ادام نسل (که زن امانتدار آن است)، به کار می‌افتد.

زن در عمق نهاد خود، طالب مردی است که بتواند بهترین فرزند را برای او بیاورد (نمونه‌اش تهمینه) و برای این منظور، مردی را برمی‌گزیند که این خواست را اقناع کند. در میان عشق شاهنامه و عشق غزل های فارسی (مثلاً سعدی و حافظ)، تفاوت عمده‌ای دیده می‌شود. گرچه هر دو در سرچشمه به هم می‌رسند.

اوضاع و احوال ایران در دوران بعد از اسلام، به گونه‌ای است که عشق با عرفان آمیخته می‌شود. این است که مثلاً در نزد حافظ می‌تواند در یک بیت از جسم حرف باشد و در یک بیت از جان. به طور کلّی، پرورد وصال است و در تغزّل دوران بعد، پرورد هجر؛ یعنی ماهیّت عشق در گرو کام‌نیافتگی است.

نمون بارز آن را می‌توان گفت که مجنون است. این هر دو نوع، هر یک زایید زمان خود هستند. یکی حاصل دوران گردن فرازی کشور، و دیگری حاصل دوران فرود. اما این وجه مشترک در هر دو نوع، باید مانعی بر سر راه داشته باشد. عشق در مانع، رشد و بالندگی می‌یابد. منتها در دوران باستانی، مانع‌ها از پیش پا برداشته می‌شوند، و کار به وصال می‌انجامد، در دوران بعد بر اثر مانع، عشق در هجر درازمدت، دوام می‌یابد.»

به اعتقاد استاد اسلامی ندوشن، ایرانی در برهه‌ای از زمان «غم‌پسند» می‌شود. وقتی حافظ می‌گوید:«که دل به درد تو خو کرد و ترک درمان گفت»،معلوم است که شادی کمتر در زندگی طبیعی جاری بوده است. نگرانی از اینکه فردا چه می‌شود بازتاب ناامنی در زندگی بوده است. به اعتقاد او انسان ناامید از وضع زندگی، رو به آسمان برده و این موجب گشته تا شعر عرفانی سربرآورد. چرا که انسان در طلبِ هوای تازه بوده است.