عشق در دیدگاه سعدی

عشق در دیدگاه سعدی

عشق در دیدگاه سعدی

استاد همایون کاتوزیان در زمینه تاریخ، جامعه‌شناسی و ادبیات، آثار متعددی تالیف کرده و به شعر فارسی هم اهمیت داده است. بیشترین مقالات در باب غزل های سعدی به قلم این نویسنده است. او در تالیفاتش تفاسیر جذابی در رابطه با جنبه‌های مختلف شعر سعدی عرضه کرده است. در کتاب «فرهنگ تاریخ سیاست» مقاله‌ای به سعدی اختصاص داده و توضیحاتی در رابطه با مروت، انسانیت، عدل، انصاف، اخلاق و عفت در اشعار سعدی می‌دهد.

به گزارش رک نیوز:اودر تکمیل مطلبش می‌گوید:«قدر شعر عاشقانه سعدی، چه در ایران و چه در خارج از ایران، به اندازه کافی شناخته نشده است. سعدی معمولاً با گلستان و بوستان شناسایی می‌شود و شهرت او به عنوان استاد غزل کم است. شاید بتوان گفت که در میان شاعران قدیم ایران، کسی عاشق‌تر از سعدی نبود.

البته مراد از عشق و عاشقی در اینجا همان عشق زمینی و مجازی یعنی عشق انسان به انسان است، نه عشق لاهوتی و حقیقی. سروده‌های سعدی درباره عشق انسان به انسان، نشانه تجربه عمیق و گسترده شاعر در عاشقی ا‌ست. این غزل ها در عالی ترین حدّ بیان عاشقانه و ماهرانه‌ترین تکنیک‌های غزل فارسی سروده شده‌اند.

من غزل های سعدی را به پنج گروه تقسیم کرده‌ام: در بیان عشق، در وصف معشوق، در شب وصل، در شب هجر، در اخلاق و عرفان، گرچه گروه آخر بیش از ده درصد غزل ها نیست.»

استاد همایون کاتوزیان در تعدادی از آثارش، خصوصیات شعر سعدی را به رشته تحریر آورده است. کتاب «سعدی، شاعر زندگی، عشق و شفقت»،یکی از کتاب های تازه اوست. در این کتاب که شامل هفت بخش است، یک بخش به عشق در آثار سعدی اختصاص داده شده است.

وی خمیرمایه اصلی غزلیات سعدی که عبارتند از:«زیبایی‌دوستی» و «ستایش زندگی» را بررسی کرده است.

واقعیت این است که شناخت ما از سعدی، در محدوده اشعار تعلیمی اوست. چون از قدیم‌الایام روش تعلیمی سعدی محل بحث بوده است. در سال های اخیر به برکت توجه استاد کاتوزیان، مباحث بیشتری حول غزل های سعدی شکل گرفته که تا قبل از این در انظارغایب بود.

به اعتقاد وی، سعدی معلم اخلاق، مروج عرفان و صاحب حکمت عملی است و تنها شاعر بزرگ ایرانی ا‌ست که تقریباً درباره همه چیز حرف داشته است: عشق و عرفان، دین و دنیا، عفت و اخلاق، دولت و جامعه، داد و بیداد، شاه و وزیر و… در نتیجه هر کس از ظن خود به او نگریسته است.

رفتی و همچنان به خیال من اندری

گویی که در برابر چشمم مصوری

فکرم به منتهای جمالت نمی‌رسد

کز هر چه در خیال من آمد نکوتری

مه بر زمین نرفت و پری دیده برنداشت

تا ظن برم که روی تو ماه است یا پری